به پایان امد این دفتر حکایت همچنان باقیست . . . .
صحنه پیوسته به جاست !!!!!
اینجا رو گل میگیریم دوستان عزیز اما به این جا سفر میکنیم <<<<<<
منتظر تونیم .
سلام عرض می کنم خدمت خواننده گان عزیز وبلاگ
ممنونم که در نبود من با این همه نظرات من رو قافلگیر کردید
خدا کنه بتونم بازگردم و دوباره بنویسم با کیفیت بهتر و کاری که لایق استانم بوشهر باشه
بازم ممنونم .
موریس ژار آهنگساز فیلمهای "دکتر ژیواگو" و "محمد رسول الله" و برنده سه جایزه اسکار، روز یکشنبه بر اثر ابتلا به سرطان در 84 سالگی در لس آنجلس درگذشت. به گزارش خبرنگار مهر، بیبیسی اعلام کرد ژار که 9 نامزدی و سه جایزه اسکار در کارنامه داشت، سال 1962 با ساخت موسیقی متن فیلم "لورنس عربستان" در سطح بینالمللی به شهرت رسید و این فیلم آغاز همکاری 20 ساله و بسیار موفق او با دیوید لین فیلمساز بریتانیایی بود.
ژار 13 سپتامبر سال 1924 در شهر ---- فرانسه به دنیا آمد و دوران موسیقیایی خود را با فراگیری پرکاشن و رهبری ارکستر در کنسرواتوار پاریس آغاز کرد. او سال 1952 با ساخت موسیقی متن فیلم Hotel des Invalides به کارگردانی ژرژ فرانژو وارد دنیای سینما شد.
ژار تا اواسط دهه 1960 موسیقی چند فیلم فرانسوی را نوشت تا اینکه هالیوود او را کشف کرد. آهنگساز برنده اسکار بیش از 150 فیلم در کارنامه داشت و با تعدادی از فیلمسازان مطرح دنیای سینما شامل جان فرانکنهایمر، آلفرد هیچکاک، جان هیوستن، لوکینو ویسکونتی، پیتر ویر و فولکر شلوندورف کار کرد.
او سه بار برای فیلمهای "لورنس عربستان"، "دکتر ژیواگو" 1965 و "گذری به هند" 1984 - هر سه به کارگردانی دیوید لین - برنده اسکار شد و برای فیلمهای "یکشنبهها و سیبل" 1962، "زندگی و روزگار قاضی روی بین" 1972، "محمد رسول الله" 1976، "شاهد" 1985، "گوریلها در مه" 1988 و "روح" 1990 نامزد اسکار بود.
ژار بعدها بر موسیقی الکترونیک متمرکز شد و پسرش ژان میشل ژار که از پیشگامان موسیقی الکترونیک است، این راه را با موفقیت ادامه داد. او فوریه پیش در پنجاه و نهمین دوره جشنواره فیلم برلین با دریافت جایزه یک عمر دستاورد تقدیر شد.
دیتر کاسلیک مدیر جشنواره برلین در این باره گفت: آهنگسازان فیلم اغلب در سایه کارگردانان بزرگ و ستارههای بازیگری هستند، اما این مسئله درباره موریس ژار فرق میکند. "دکتر ژیواگو" مانند بیشتر آثار او شهرتی جهانی دارد و همچنان در تاریخ سینما فراموشنشدنی است.
آ/ الف
آ:
آیین جمشید
از آوازهای سی گانه باربد. این لحن را نظامی ساز نوروز خوانده است.
آذربایجانی
از گوشه های دستگاه شور است.
آرایش خورشید
از لحان سی گانه باربد است. در برهان قاطع نام این آواز آرایش جهان آمده است.
الف:
ابوعطا
یکی از متعلقات دستگاه شور، که گامش با آن یکی است و تنها اختلاف آن با شور در توقف مکرر روی درجه چهارم ( نت شاهد ) و درجه دوم ( نت ایست ) است. حجاز نیز شبیه به ابوعطا است و بیشتر برای خواندن مناجاتهای مذهبی و قرآن بکار می رود.
ابوالچپ
نغمه ای که در ماهور و راست پنچ گاه آید.
ارجنه
نوایی و لحنی است از موسیقی.
اسپهان
نام آهنگی از موسیقی.
اسپهانک
نام آهنگی از موسیقی.
اشکنه
نام نوایی از موسیقی است.
اشوراوند
از اصطلاحات موسیقی است.
اصباهان
نام مقامی است از کلیه دوازده مقام موسیقی و آن را اصفهانک نیز خوانند.
اصفهان
یکی از چهار مقاله اصلی موسیقی است دارای دو فرع، حسینی و نوا، نام پرده ای از دوازده پرده موسیقی، اصفهانک نیز گفته می شود.
اصول ثقیل
یکی از هفده اصول موسیقی و اصول را به هندی تال گویند.
اصول خفیف
یکی از هفده اصول موسیقی.
اصول دار
در هیات نوازندگان کسی را گویند که اصول نگاه دارد یا با اشارات دست و چوب و با ضرب آنان را به اصول رهبری کند.
آن که با طبل یا دف یا دورویه( دایره ) اصول نگاه دارد و خوانندگان و رقاصان و ورزشکاران را رهبری کند.
اصول فاخته
نوع یازدهم از هفده گونه اصول در موسیقی است. نام اصولی باشد که از هفده بحر اصول موسیقی و آنرا فاخته ضرب هم خوانند و نام صوتی هم هست.
افشار
نغمه ای از دستگاه شور است، گوشه های مهم آن عبارتند از: درآمد، جامه دران، مثنوی پیچ، قرایی، شاه ختایی.
اوج
از گوشه های دستگاه شور است.
اورنگی
یکی از الحان سی گانه باربد است.
اوفر
هشت ضرب ( دیک دک دک دیک دیک دک ) از ضربهای موسیقی ایران است.
ادامه دارد ...
دلم برای باغچه می سوزد
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
شب ها صدای سرفه می اید
حیاط خانه ی ما تنهاست
پدر میگوید
از من گذشته ست
از من گذشته ست
من بار خود رابردم
و کار خود را کردم
و در اتاقش از صبح تا غروب
یا شاهنامه میخواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر میگوید
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
او مست میکند
و مشت میزند به در و دیوار
و سعی میکند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مایوس است
او نا امیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد
و نا امیدیش
آن قدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم میشود
و خواهرم که دوست گلها بود
و حرفهای ساده ی قلبش را
وقتی که مادر او را میزد
به جمع مهربان و سکت آنها می برد
و گاه گاه خانواده ی ماهی ها را
به آفتاب و شیرینی مهمان میکرد ...
او خانه اش در آن سوی شهر است
او در میان خانه مصنوعیش
با ماهیان قرمز مصنوعیش
و در پناه عشق همسر مصنوعیش
و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی میخواند
و بچه های طبیعی می سازد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
و گوشه های دامنش از فقر باغچه آلوده می شود
حمام ادکلن می گیرد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
آبستن است
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما تنهاست
تمام روز
از پشت در صدای تکه تکه شدن می اید
و منفجر شدن
همسایه های ما همه در خک باغچه هاشان به جای گل
خمپاره و مسلسل می کارند
همسایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان
سر پوش می گذارند
و حوضهای کاشی
بی آنکه خود بخواهند
انبارهای مخفی باروتند
و بچه های کوچه ی ما کیف های مدرسه شان را
از بمبهای کوچک
پر کرده اند
حیاط خانه ما گیج است
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست میدارد تنها هستم
و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود
نمیدونم چی بگم رو دیوار عکس گرفتم خودم با همین گوشی
جواد خودم .
مثلا باربد چی بوده کی بوده و حالا ......
مثل این میمونه که بنویسی.....
اگه گزاشتن اینجا از اون چیزا ننویسیم .
یکی از دوستان نظری دادند که اون رو بدون جا انداختن نقطه ای
یا تغییری
اینجا میزرم
*****************
...بزن این زخمه،
اگرچند دراین کاسهٔ تنبور
نماندهست صدایی
بزن این زخمه
بر آن سنگ
بر آن چوب
بر آن عشق
که شاید
بردم راه به جایی.
پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن
لانهٔ جغد نگر،
کاسهٔ آن بربط سغدی
ز خموشی
نغمه سر کن که جهان
تشنهٔ آواز تو بینم
چشمم آن روز مبیناد
که خاموش
درین ساز تو بینم....
محمدرضا شفیعی کدکنی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی کامل بود وبت
دستت درد نکنه
فقط یه چیزی هست که بعدا
بهت میگم....
موفق باشی...