سلانه
سلانه دارای شش سیم اصلی با قابلیت انگشت گذاری و شش سیم طنینی است که بسیار شبیه به رباب امروزی است. با این تفاوت که بر روی کاسه رباب پوست می کشند، ولی سلانه از صفحه ای چوبی همانند سه تار بهره می برد. وجود شش سیم اصلی، خود گویای افزایش گستره صوتی ساز نسبت به هم خانواده های خود یعنی تار و سه تار است و بویژه صداهای بم که در حال حاضر فقط از کاسه های بربط و تارباس بیرون می آید. گفتنی است شکل و شمایل سلانه چندان هم جدید نیست و شباهت ظاهری و باطنی آن به ساز موجود در غرب ایران یعنی دیوان غیرقابل انکار است. دیوان سیم های فرعی یا طنینی ندارد، اما گستره صدایی آن و همین طور اندازه کاسه و دسته اش بسیار نزدیک به سلانه است. تمام کوشش مبتکر این ساز در راستای نیل به اهداف زیر بوده است: یک. استفاده از واخوان ها جهت تقویت هارمونیک ها و حجم و تنوع بخشیدن به رنگ آمیزی صدای ساز. دو. امکان دستیابی به صداهای بم تر (از طریق اضافه کردن سیم های اصلی) به صورتی که جنس و رنگ و حالت صدا ایرانی بماند. سازنده همچنین متذکر شده که کوشش در جهت نیل به این اهداف و جست وجوی صداهای گمشده سلانه را به بار آورده است. تا اینجای کار وظیفه یک صنعتگر هنرمند به پایان می رسد و حال نوبت موسیقیدان است تا نقشی برای خود و همین طور نقشی برای سلانه تعریف کند و برای نخستین بار این مسئولیت بر دوش هنرمند نام آشنا، حسین علیزاده نشسته است. تکنوازی وی در دستگاه سه گاه و آوازهای بیات اصفهان، بیات کرد و افشاری، نغمه هایی هم آشنا و هم غریب به گوش می رساند. آشنا از این جهت که فواصل نواخته شده چیزی متفاوت از موسیقی دستگاهی نیست و غریب از جهت صدادهی ساز چنان که سازنده ساز و همین طور نوازنده آن بر این ویژگی اشاره داشته اند. شکی نیست سونوریته سلانه در شکل گیری شخصیت آن نقش اصلی را بازی می کند، اما بخشی از هویت این ساز نوپا در نحوه استفاده از آن پنهان است. علیزاده در توضیحات نوار با اشاره به کمی وسعت صدایی سازهای ایرانی بویژه در نمونه ضبط های اواخر قاجاریه، قابلیت سلانه را در تولید صداهای بم مورد اشاره قرار می دهد. وی همچنین می گوید: استفاده از سازهای سنتی در موسیقی دستگاهی، در سالهای متمادی چه در تکنوازی و چه در همنوازی، رنگ و صداهای یکنواختی ایجاد کرده که حتی اگر آثاری جدید به وسیله این سازها اجرا شود، به علت رنگ صداها و وسعت محدود آنها تکراری جلوه می کند. موسیقی ایران طی سده اخیر همواره پذیرای سازهای جدید از نقاط مختلف جهان بوده است. آن دسته از سازهای میهمان که با جنس موسیقی ایرانی و شیوه بیانش، سنخیت بیشتری داشتند، جایگاهی ثابت و قابل اعتنایی در پهنه موسیقی ایران برای خود کسب کرده اند، اما برخی دیگر به دلیل ناسازگاری یا کم سازگاری پس از مدتی به حاشیه رفتند. علاوه بر این خاستگاه سازهای مذکور نیز نقشی مهم در میزان پذیرش آنها داشته است. برای مثال پیانو و بربت(عود)، کمتر از یکصد سال است که وارد ارکسترهای ایرانی شده اند، اما ملاحظه می کنیم بربت به خاطر ریشه دار بودنش در ایران باستان، هم اکنون حضوری به مراتب قوی تر از پیانو دارد. این که سازهای تازه وارد در حال حاضر چه جایگاهی پیدا کرده اند، مسأله ای چندان قابل توجه نیست، در واقع پرسش اصلی اینجاست که حضور میهمانان دور و نزدیک چه تأثیری بر پیشرفت موسیقی ایرانی داشته و یا خواهند داشت؟ به عبارتی، موسیقی ما از بابت این میزبانی، چه خیری دیده است تا بتواند متقابلا جایگاهی شایسته برای میهمانانش تدارک ببیند؟ نیم نگاهی گذرا به یکصد سال فعالیت ارکستری با شرکت سازهای ایرانی، نیمه ایرانی و غیر ایرانی به روشنی گویای حرکت لاک پشتی موسیقی ایران به سوی تعالی است. نگاه توده وار موسیقیدان ایرانی به سازهای جدید، امکان رشد و باروری آنها را سلب کرده و متقابلا آنها نیز نتوانسته اند تحولی عمیق در موسیقی ایرانی ایجاد کنند. اغلب موسیقیدانان سده اخیر، توجهشان بیشتر معطوف به سونوریته یا رنگ صدایی سازهای مذکور بوده و از دیگر امکانات فنی آنها غفلت کرده اند. به همین دلیل، ملاحظه می کنیم هر ساز تازه واردی، پس از اندک زمانی تبدیل به یک فضاپرکن می شود. همان ملودی هایی را که نی می نوازد، بربت (عود) و تارباس نیز نعل به نعل تقلید می کنند و این قصه در مورد خانواده ویلن، پیانو، قره نی، فلوت، رباب، دیوان، قانون، سنتور، کمانچه و تار هم تکرار می شود. حاصل این نوع نگاه، گروه نوازی است. همه با هم می نوازند، کوچک و بزرگ ندارد، زیرا نوع مشارکت، توده وار است. سازها سهمی کم و بیش برابر دارند و فقط صدای گروه اهمیت می یابد. با این اوصاف، ظهور سلانه، خود به خود نمی تواند تغییری ولو اندک در مسیر پیشرفت موسیقی ایرانی ایجاد کند. با همان نگاه سنتی، تازه می شود یکی از اعضای گروه همنواز که صدایش به اجبار در صدای کل گروه خلاصه می گردد. بنابراین سلانه، هیچگاه شخصیت نمی یابد و به همین سیاق نمی تواند در ارتقای شخصیت موسیقی ایرانی نقشی بپذیرد. اگر اتفاقی که برای نی در نینوا افتاد، برای سلانه هم بیفتد، می توان امیدوار بود که موسیقی ما زاینده و پرورنده است و شایسته است در چنین فضایی، حضور سلانه و سلانه ها را جشن گرفت.
سه تار
تار
از سازهای زهی است که با زخمه نواخته میشود. تار در ایران و برخی مناطق دیگر خاورمیانه مانند آذربایجان و ارمنستان و گرجستان برای نواختن موسیقی کلاسیک این کشورها رایج است. در گذشته تار ایرانی پنج سیم (یا پنج تار) داشت. غلامحسین درویش یا درویش خان سیم ششمی به آن افزود که همچنان بکار میرود.
کاسهٔ تار بیشتر از کنده کهنه چوب توت ساخته میشود که هرچه این چوب کهنه تر باشد به دلیل خشک بودن تارهای آن چوب تار دارای صدای بهتری خواهد بود. پرده ها از جنس روده گوسفند تهیه میشود. دسته و پنجه معمولاً از چوب گردو. شکل کاسهٔ تار مانند دو دل به هم چسبیده و از پشت شبیه به انسان نشستهای است. تار آذربایجانی شکل کمی متفاوتی دارد و سیمهای آن بیشتر است.جنس خرک از شاخ بز کوهی است.در دو طرف دسته از استخوان شتر استفاده میشود.
از لحاظی ساز تار به سه تار نزدیک است. از لحاظ شیوهٔ نوازندگی زخمهٔ عادی در تار به صورت راست (از بالا به پایین) است ولی در سه تار بلعکس است (از پایین به بالا). همچنین از نظر تعداد پردهها نیز با هم شباهت دارند. صدای تار به دلیل وجود پوستی که روی آن است از شفافیت خاصی برخوردار است. به خصوص سازهایی که ساخت قدیم هستند از شیوهٔ صدای دیگری برخوردارند.
از نوازندگان این ساز می توان به استادعلینقی وزیری،،استادجلیل شهنازاستادمحمدرضا لطفی،استادحسین علیزاده،استاد فرهنگ شریف،استادفریدون حافظی، ،استاد موسی معروفی ، استاد عطا جنگوک، استاد داریوش طلایی ، استاد علی اکبر شهنازی استاد هوشنگ ظریف استاد داریوش پیرنیاکان، استاد فروغی کرمانی،حمید متبسم و بسیاری دیگر اشاره نمود. از جوانان نوازنده می توان به پیام چهانمانی،علی قمصری،صهبا مطلبی،پدیهد احرارنژاد و... اشاره کرد.
از سازندگان به نام این ساز در دوران قاجار میتوان از یحیی اول و یحیی دوم و عباس و جعفر صنعت و بعد از آنها به رمضانعلی شاهرخ نام برد و در دوران ما از استاد ابراهیم قنبری مهر. سازهای ساخت دست این استادان هم از لحاظ صنعت و زیبایی وهم از لحاظ صدادهی ستودنی است.